English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8228 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
control officer U افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
advance officer U افسر جلودار ستون
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade U افسر ارشد درجه افسر ارشدی
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
surveying officer U افسر بررسی کننده
cascade control U چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
ambulance basic relay post U پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic U مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
apt U زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor U پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel U صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
looped U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
executives U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
circulation control U کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control U کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
rolleron U کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible U کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controllers U کنترل کننده
controller U کنترل کننده
channel controller U کنترل کننده مجرا
peripheral controller U کنترل کننده جنبی
control member U عضو کنترل کننده
peripheral controller U کنترل کننده جانبی
micro controller U ریز کنترل کننده
dual channel controller U کنترل کننده دو کاناله
disk controller U کنترل کننده دیسک
disk controller U کنترل کننده گرده
controller card U کارت کنترل کننده
drum controller U کنترل کننده درام
aircontroller U کنترل کننده هوایی
controllers U نافر کنترل کننده
print controller U کنترل کننده چاپ
cluster controller U کنترل کننده گروهی
controller U نافر کنترل کننده
vasomotor U کنترل کننده رگها
communications controller U کنترل کننده ارتباطات
tidal sluice U مجرای کنترل کننده جزر و مد
disk controller card U کارت کنترل کننده دیسک
floppy disk controller U کنترل کننده فلاپی دیسک
loop control variable U متغییر کنترل کننده حلقه
line printer controller U کنترل کننده چاپگر خطی
ground control U دستگاه کنترل کننده زمینی
spelling checker U کنترل کننده حروف لغات
input output controller U کنترل کننده ورودی- خروجی
ctrl U کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet U صفحه کنترل چارت کنترل
control statement U حکم کنترل دستور کنترل
silicon controlled restifier U یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
control ship U ناو کنترل کننده عملیات دریایی
herwitz bishops U فیلهای کنترل کننده دو قطر مجاورشطرنج
block plot U صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
administrator U شخص یا نرم افزار کنترل کننده و پیشبرنده
administrators U شخص یا نرم افزار کنترل کننده و پیشبرنده
air raid reporting control ship U گشتی کنترل کننده گزارش حملات هوایی
commissioned officer U افسر
commissioned officers U افسر
officers U افسر
coronate U افسر
corona australis U افسر
jemadar U افسر
sub-lieutenants U افسر جز
sub-lieutenant U افسر جز
pretorian U افسر
coronae australis U افسر
line officer U افسر صف
pretor U افسر
officer U افسر
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
freddie U اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
flying officer U افسر پرواز
constable U افسر ارتش
flying officer U افسر خلبان
commandants U افسر فرمانده
forward air controller U افسر نافرمقدم
constables U افسر ارتش
warrant officers U افسر یار
The officer on night duty. U افسر کشیک شب
firing line officer U افسر تیر
senior officer U افسر ارشد
flag officer U افسر پرچم
flag officer U افسر دریایی
warrant officer U افسر یار
commandant U افسر فرمانده
police officers U افسر شهربانی
officer of the watch U افسر نگهبان
orderly officen U افسر نگهبانی
personnel officer U افسر پرسنل
personnel officer U افسر اجودانی
property officer U افسر اموال
regular officer U افسر کادر
reserve officer U افسر وفیفه
reserve officer U افسر احتیاط
subalterns U افسر جزء
subaltern U افسر جزء
staff officer U افسر ستاد
subassembly officer U افسر جزء
subofficer U افسر جزء
supply officer U افسر تدارکات
watch officer U افسر نگهبان
officer of the day U افسر نگهبان
police officers U افسر پلیس
police officer U افسر شهربانی
police officer U افسر پلیس
engineers U افسر مهندس
engineered U افسر مهندس
engineer U افسر مهندس
junior officer U افسر جزء
officer on duty U افسر مسئول
liaison officer U افسر رابط
line officer U افسر صفی
prefects U افسر ارشد
prefect U افسر ارشد
custodians U افسر مرموزات
custodian U افسر مرموزات
officer in charge U افسر مسئول
surveying officer U افسر تحقیق
detail officer U افسر کارگزینی
commissioned officers U افسر کادر
commissioned officer U افسر کادر
espial officer U افسر تجسس
navigators U افسر سکان
runners U افسر پلیس
commanding officer U افسر فرمانده
commanding officers U افسر فرمانده
divisional officer U افسر قسمت
air officer U افسر هوایی
division officer U افسر قسمت
runner U افسر پلیس
war horses U افسر یاسربازدامپزشک
accountable disbursing officer U افسر عامل
war horse U افسر یاسربازدامپزشک
archon U افسر سرپرست
detail officer U افسر مشاغل
executive officer U افسر اجراییات
navigator U افسر راه
finance officer U افسر مالی
finance officer U افسر دارایی
bo's'n U افسر کشتی
field officer U افسر رزمی
bos'n U افسر کشتی
bosun U افسر کشتی
active officer U افسر کادر
bosuns U افسر کشتی
veterinarian U افسر دامپزشک
veterinarians U افسر دامپزشک
cable officer U افسر لنگر
navigators U افسر راه
navigator U افسر سکان
brass U افسر ارشد
air officer U افسر هواپیمایی
disbursing officer U افسر عامل
controlled fragmentation U مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
subalterns U افسر جزء مادون
subaltern U افسر جزء مادون
officer on duty U افسر مداومت کار
commodore U افسر فرمانده دریایی
safety officer U افسر تامین یکان
service officer U افسر ارشد نگهبان
spial officer U افسر عملیات جاسوسی
officer of the guard U افسر گارد احترام
battery executive U افسر اجرائیات اتشبار
officer in charge U افسر مسئول اجرا
branch qualified officer U افسر متخصص رستهای
subalternate U افسر جزء متوالی
palms U علامت افسر ارشدی
noncommissioned officer U افسر دون رتبه
commodores U افسر فرمانده دریایی
palm U علامت افسر ارشدی
active officer U افسر کادر ثابت
aerographer U کمک افسر هواشناسی
agent officer U افسر عامل پرداخت
air liaison officer U افسر رابط هوایی
property officer U افسر ذیحساب اموال
personnel officer U افسر رکن یکم
reservist U سرباز یا افسر ذخیره
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
ranker U افسر سربازی کرده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1wooden poles
1confinement factor
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
2لطفا دخل و خرجت را عاقلانه ومنطقی کنترل و از مخارج غیر ضروری پرهیز کن
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1i was rebelling now
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com